سه‌شنبه 1 آبان 1403

معرفی رشته های فرهنگی – داستان نویسی

داستانی نویسی:

داستان یکی از انواع ادبی و از قدیمی ترین قالب‌های هنری است. داستان توالی وقایع و حوادث واقعی، تاريخی یا ساختگی و ابداعی است، به عبارت دیگر به نقل مكتوب یا شفاهی، واقعی یا خيالی است برحسب توالی زمان. آثاری که در این زمینه نوشته می شوند، در یک تقسیم‌بندی کلی براساس ساختار، داستان‌ها به چند دسته تقسیم می‌شوند که عبارتند از: داستان کوتاه، داستانک، داستان بلند و رمان.

شرایط و ضوابط:

  • مسابقه انفرادی است.
  • تنها قالب «داستان کوتاه» و «داستانک» پذیرفته می شود.
  • به صورت تایپ شده، با قلم B Nazanin و فونت 14 باشد.
  • نوشتن مشخصات کامل در صفحه اول اثر (نام و نام خانوادگی، پایه و دوره تحصیلی ، نام مدرسه، منطقه، شماره تماس) الزامی است.

 

نمونه اثر:

درست مثل مادرم

نگاهم را با التماس به روی ساعت می‌اندازم، هنوز پنج دقیقه مانده. آقای حسینی هم به زور دستش را تا بالای تخته می‌کشاند و عددها هول هولکی کنار هم می‌نشینند. همهمه‌ی بچه ها بالا گرفته است. برای لحظه‌ای حواسم به درس جمع می‌شود که صدای زنگ در می آید.

همه با فریاد کیف‌ها را برمی‌دارند و می‌روند، آقای حسینی هم گچ را می‌اندازد کتابش را برمی‌دارد و می‌رود. من هم در سکوت کلاس یکی یکی مدادهایم را توی جامدادی می‌گذارم. با خودم می‌گویم: «یعنی امروز هستی؟ یعنی ممکن است باز هم ببینمت؟! امروز واقعاً برایت حرف دارم. نه اینکه فقط بخواهم جلوی تو من‌ومنی کنم و وقت بگذرد تا بیشتر نگاهت کنم، نه! با تو حرف دارم.»

فکر میکنم خیلی شبیه مادرم شده‌ام، او هم هر وقت می‌خواهد با بابا حرف بزند رنگ از صورتش می‌پرد و کفگیر غذا در دستانش به لرزه در می آید.

از در مدرسه بیرون می‌آیم، در راستای خیابان دو تا کوچه را رد می‌کنم، باید تو را ببینم. دلم می‌خواهد همیشه منتظرت باشم، انگار لذت دیدنت در همان انتظاری است که می‌کشم. کاپشنم را بیش‌تر به دور خودم می‌گیرم، خیابان خلوت است. نفس راحتی می‌کشم و چند قدم آخر را برمی‌دارم، لبخندت را که می‌بینم گرم می‌شوم. رو به روی تو می ایستم، مثل همیشه منتظر سلام نمی‌مانم، نه تو آدم سلام کردنی و نه من. هر بار با خودم می‌گویم این بار سلام می‌کنم، تمام قدرتم را توی زبانم می‌اندازم، نمی‌شود!. این سلام لعنتی از گلوی من بیرون نمی‌آید! اصلاً بگذار حرف‌هایم را بزنم. کاغذ را در می‌آورم، دور و برم را نگاه می‌کنم، جز آن پیرمرد اخمو که روی صندلی نشسته و تسبیح به دست می‌گیرد و به تکرار استغفار می‌کند. کسی حواسش به من نیست.

حرف هایم را شروع می‌کنم، موهایت قشنگ‌تر از همیشه به روی صورتت افتاده. سرم را نزدیک گوشت می‌آورم: «خدا رو شکر یکی توی شهر پیدا شد که مثل من ساکت باشد، مثل من حوصله‌ی هیچ کس را نداشته باشد.» گرم‌تر از قبل نگاهم کردی.

«پدرم دیروز من را به زور روی صندلی نشاند و موهایم را از بیخ کوتاه کرد، و مادرم همراه من اشک می‌ریخت، خوش به حال تو که کنار مادرت می‌خندی» چیزی نمی‌گویی. حس می‌کنم از دست من دلخوری: «حالا قهر نباش، بهت گفته بودم یک روز با خودم به مدرسه می‌برمت، تو را روی نیمکت کنار خودم می‌گذارم، خوراکی‌هایم را با تو تقسیم می‌کنم و تو هم می‌نشینی و به جای همه به حرف‌هایم گوش می‌دهی. راستی! به تو گفته بودم می‌خواهم…

احمد خزاعی – کرمان (منتخب سی‌وهشتمین جشنواره فردا)

ملاک های داوری:

دانلود نمون برگ داوری

 

فرم ها و مستندات:

دانلود فرم ها و نمون برگ ها

 

منابع:

  • سایت های معتبر اینترنتی
  • شیوه نامه مسابقات فرهنگی و هنری دانش آموزان سراسر کشور

درباره ی مدیر کل

مطلب پیشنهادی

اس ام اس، پیام و متن تسلیت شهادت امام حسن مجتبی(ع) – ۲۸ صفر

مناسبت بیست و هشتم ماه صفر، مصادف با سالگرد شهادت امام دوم شیعیان، اس ام …

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *